نمیدونم
* این روزا خیلی بین حق و ناحق ، عدل و بی عدالتی ، انصاف و بی انصافی ، درست و غلط و تضادهایی از این قبیل گیر کردم ، واقعاً تشخیص سره از ناسره خیلی برام سخت شده ! خیلی ! گاهی انقدر مرز بینشون باریک میشه که با چشم غیر مسلح اصلا نمیشه این مرز رو دید ! درگیر اینم که یعنی زمان امام حسین هم تشخیص حق از باطل به همین سختی بوده ؟ به همین خاطر بوده که امام رو تنها گذاشتن ؟ بعد با خودم میگم خب الان لشگر یزید کدوم وره و لشگر امام کجاس ؟ شاید به خاطر این باشه که کل یوم عاشورا ، کل ارض کربلا ... اینطور که میگن از مشخصات آخر الزمانه ! یعنی ظهور آقای واقعی نزدیکه ؟ آخه 313 تا آدم کجان پس ؟ نمیدونم والا ... فقط امیدوارم خدا لحظه ای نگاهش رو دریغ نکنه و کمک کنه یزیدی نباشم و خودم بی خبر ...
* این روزام همش پر شده از داستان و قصه ! لحظه هام خیلی شبیه اون شعریه که میگه ؛ آدما با هم و تنهان ، هر کدوم یه جور معمان ، بعضی واژه ها یه رازن بعضی واژه ها بی معنان ... آدما قصۀ جاری ، قصه شون قصۀ تکرار ... نمیدونم چرا همه علاقۀ مبرمی به درد دل کردن با بنده پیدا کردن و بعد از درد و دل اصولاً یه اعترافی میکنن و یه سوالی میپرسن ، اینکه سبک شدن و حالا چی کار کنن به نظرم ؟! از بازگو کردن اینا قصدی جز اینکه بگم ببینید من چه دختر ماهی هستم نداشتم ! ولی جدا از شوخی ، برام خیلی جالبه ! این همه قصه و داستان ، این همه حکمت خدا که از خیلیاش سر در نمیاریم ، و اینکه خیلی از اونایی که باهام حرف میزنن از خودم بزرگترن ! همین امروزش 5 نفر قصه هاشون رو برام تعریف کردن و موقع گفتنش های های گریه میکردن ! اینا باعث خیلی چیزا شده مثلاً یکیش اینکه نظرم رو راجع به آیندۀ تحصیلیم عوض کرده ... کلاً آمادۀ هر جور شنیدن و حرف زدن و درد دل کردن هستم ، حتی شما دوست عزیز !
* خیلی یاد پسر عمۀ مظلومم میفتم تو این روزا ، خصوصاً الان که خواهرم فایل صوتی هادی رو باز کرد و با تعجب پرسید این چیه ؟ صداش رو که شنیدم یه آن یادم رفت چند روز دیگه یه سال میشه که آرومه ... لطفاً یه صلوات براش بفرستین ، حال داشتین یه فاتحه هم بخونین ...
بعداً نوشت : یادم رفت بگم خیلی دلم تنگه ، خیلی زیاد و اینکه کاش در این وسعت سبز یک نفر درد مرا میفهمید ...
پ.ن:میخواستم راجع به محرم حرفای دیگه ای هم بزنم اما ترجیح دادم آرشیوم رو باز کنم و ببینم از پارسال تا امسال فرقی کردم ؟ دلم محرمی دگرگونه میخواهد ،از گریه کردن خسته ام و برای طفلان مسلم دیروز میگرییم،آیا برای طفلان مسلم امروز میکوشیم ؟